46
«این است عاقبت بُتهای بابل!
روزی بِل و نِبو را می‌پرستیدند،
امّا امروز آنها را بر پشت الاغها گذاشته‌اند،
و باری سنگین برای این حیوانات خسته می‌باشند.
بُتها نمی‌توانند خودشان را نجات دهند،
آنها را برداشته‌اند و به جای دور حمل می‌کنند.
این است عاقبت خدایان بابل!
«ای فرزندان یعقوب،
ای بازماندگان قوم من، به من گوش کنید.
از روزی که به دنیا آمدید، من از شما مواظبت کردم.
من خدای تو هستم
و تا زمانی که پیر شوی و موهایت سفید شوند مراقب تو خواهم بود.
من تو را آفریدم، از تو مواظبت خواهم کرد،
من به تو کمک می‌کنم و تو را خلاصی خواهم بخشید.»
خداوند می‌گوید: «با چه کسی مرا مقایسه می‌کنید؟
آیا کس دیگری مثل من وجود دارد؟
مردم کیسه‌هایشان را باز می‌کنند و سکّه‌های طلا بیرون می‌آورند،
و نقره را در ترازو وزن می‌کنند.
آنها زرگری اجیر می‌کنند تا برایشان خدایی بسازد؛
آنگاه در برابر آن تعظیم می‌کنند و آن را می‌پرستند.
آنها آن را بر دوش خود می‌گذارند و آن را حمل می‌کنند.
آنها آن را در مکانی می‌گذارند و همان‌جا می‌ماند،
و قادر نیست از جایی که هست، حرکت کند.
اگر کسی پیش آن دعا کند، آن قادر نیست جواب بدهد
یا آنها را از بلایی برهاند.
«شما ای گناهکاران، این را به یاد آورید؛
و آنچه را من کرده‌ام در نظر داشته باشید.
به یاد بیاورید آنچه در زمانهای قدیم واقع شد،
و آگاه باشید که من تنها خدا هستم
و هیچ‌کس مانند من نخواهد بود.
10 از ابتدا نتیجهٔ کار را پیشگویی کردم،
و از زمانهای پیش شما را از آنچه واقع می‌شود خبر کردم.
گفتم که نقشه‌های من هیچ‌گاه خنثی نخواهد شد،
و تمام آنچه را خواسته‌ام به وقوع خواهد پیوست.
11 من کسی را از شرق فرا می‌خوانم؛
او مثل یک پرندهٔ شکاری با سرعت می‌آید
و در اجرای آنچه خواسته‌ام موفّق خواهم شد.
من چنین گفته‌ام و آن به انجام خواهد رسید.
12 «ای مردم خیره‌سر، که می‌پندارید از پیروزی دور هستید،
به من گوش کنید.
13 من روز پیروزی را نزدیک ساختم؛
دیگر آن روز اصلاً دور نیست.
پیروزی من تأخیر نخواهد کرد.
من اورشلیم را نجات می‌دهم،
و عزّت و احترام را به اسرائیل باز می‌آورم.»